یک قدم دیگه به سوی استقلال
جیگر مامانی سلام
چند روزیه که داریم با هم تمرین میکنیم که دیگه پوشکت نکنیم. الهی قربونت برم که اینقدر باهوش و فهمیده هستی که تا حالا حتی یه بار هم خرابکاری نکردی.
از همون اولین روزی که پوشکت رو باز کردم و بهت گفتم هر وقت که جیش داشتی به من بگو تا با هم بریم دستشویی، دقیقاً هر وقت که لازمه خودت میری به سمت دستشویی و منو یا بابایی رو صدا میکنی تا بیاییم. و توی این فاصله هم تا من برسم خودت شروع می کنی به در آوردن لباست.
یه بار که داشتی لباست رو در میاوردی و توی همین حین هم یه کم لباست خیس شد اونقدر ناراحت شدی که به گریه افتادی و تند تند میگفتی:" مامان متاسفم! مامان متاسفم!" هر چی هم من و بابایی میگفتیم که اشکال نداره و تو نباید خودتو ناراحت کنی راضی نمیشدی.
به هر حال اول قصد داشتم این کا رو شروع کنم خیلی نگران بودم و فکر می کردم از عهدهاش برنمیام. اما تو اینقدر آقا شدی و اینقدر خوب باهام همکاری کردی که به خوبی داریم از عهدهی این کار برمیاییم.
هر کس هم که زنگ یزنه و یا هر جا که بریم یا کسی بیاد فوراً بهش گزارش میدی و میگی:" من دیگه بزرگ شدم، آقا شدم، هر وقت جیش دارم به مامانم میگم."
خیلی دوستت دارم پسرم . از این لحظه لحظههای تو رو داشتن لذت میبرم و خدا رو شکر میکنم.
پینوشت: الان که دارم اینا رو مینویسم با بابایی پشت سرم دارین حسابی آتیش میسوزونین و تقریباً خونه رو روی سرتون گذاشتین. امیدوارم این سر وصداها همیشه توی خونه مون پایدار باشه.