تعطیلات آخر هفته
سلام
دو سه روز آخر هفتهی قبل که تعطیل بود رفتیم اراک خونه ی خاله اینا. البته مامانجان اینا و خالهاینا و داییاینا هم اومده بودن. خلاصه خدا روشکر جمعمون جمع بود و حسابی بهمون خوش گذشت.
هوای اونجا خیلی عالی و دلپذیر و کاملاً بهاری بود. شما هم کلی کیف کردی و با مهبد و امیرحسین حسابی بازی کردی ولی مشکلش این بود که دیگه نمیشد از توی حیاط بیاریمت خونه و همهاش یکی مجبور بود توی حیاط بمونه و مراقبت باشه. حتی وقتی هم که مهبد و امیرحسین میرفتند توی خونه شما رضایت نمیدادی و نمیاومدی. خوب آخه حق هم داری مامان جون چونکه توی خونه خودمون همهاش توی آپارتمان زندانی هستی و حالا که حیاط دیده بودی ذوقزده شدی.
خلاصه این که به اندازه چند ماهت بدوبدو بازی و دنبالبازی و بپر بپر و فوتبال و شیطونی کردی ومن هم متوجه شدم که شما هم اگه آب باشه شناگر ماهری هستی.
این هم چندتا از عکسهای شماست که توی حیاط خاله ازت گرفتم.
شما کلاً شام و نهار و میان وعدهات رو هم توی حیاط می خوردی و این هم یکی از اون وقت هاست که داشتی شیر می خوردی و من وشما تنها توی حیاط بودیم و هر چی هم التماست رو می کردم که ما هم بریم توی خونه قبول نمی کردی و با گریه میخواستی که باز هم توی حیاط بمونیم.