نوروز 1392
عشق مامانی سلام
امسال و اون سالی که خدای مهربون میخواست تو رو به ما بده تنها سالهایی بودن که تحویل سال نو رو توی خونهی خودمون جشن میگرفتیم. چون همیشه می رفتیم ملایر و موقع تحویل سال خونهی باباحاجیاینا بودیم. اما امسال چون یه خورده کارهای پدرت فشرده بود و کلی کارهای عقبافتاده داشتیم تصمیم گرفتیم توی هفتهی دوم به مسافرت بریم.
واسهی همین هم شروع کردیم به آماده کردن هفتسین. اما چون برنامهی مسافرت داشتیم ماهی نخریدیم چون مامان جون واقعاً دل اینو نداشتم که که ببینم وقتی از مسافرت برمیگردیم ماهیهای بیچاره بخاطر اینکه کسی نبوده که ازشون مراقبت کنه تلف شدن. خلاصه اینکه هفتسینمون ماهی نداشت.
ظهر روز چهارشنبه نهارمون رو خوردیم و منتظر اومدن سال نو شدیم. شما هم هر دقیقه میپرسیدی: "مامان سال تحویل شد؟ پدر سال تحویل شد؟" آخه نمیدونستی که تحویل سال دقیقاً یعنی چی؟ و این خیلی برات هیجانانگیز بود. بالاخره سال نو شد و عید رو به همدیگه تبریک گفتیم وشیرینی و شکلات خوردیم. و البته پدر جون عیدیهایی رو که برامون لای قرآن گذاشته بود بهمون داد.
امیدوارم که امسال برای همه سال خوب و پر از خیر و برکتی باشه. شما هم همیشه سالم و تندرست باشی و هزار تا سال دیگه رو نو کنی عزیز مامان.
اینم یکی دوتا عکس از شما کنار هفتسین: