تولد سه سالگی
قند و عسلم
امسال برای تولدت ملایر بودیم. البته من و بابایی تصمیم داشتیم برات جشن بگیریم ولی شاید تاریخش یه کم جابجا میشد.
اونروز خونهی مامان جون اینا بودیم که دیدیم خاله فاطمه و آبجی بتینا هم اومدن اونجا، اما آبجی بهاره همراهشون نبود.وقتی ازشون پرسیدم گفتن رفته جایی کار داشته الان دیگه باید برسه.
چند دقیقهی بعد دیدیم آبجی بهاره هم رسید البته به همراه یه کیک و شمع و فشفشه و کلاه بوقی. حسابی سورپرایز شدیم. دستشون درد نکنه کلی شرمندهمون کردن. ولی خیلی خوش گذشت.
خلاصه اینجوری شد که امسال تولدت رو تو خونهی مامان جون اینا و همراه خالهاینا خیلی کوچولو و جمع و جور برگزار کردیم. اما خیلی خیلی خوب بود. دستشون درد نکنه.یه جشن تولد بدون برنامهریزی قبلی.
حالا چندتا از عکسهای اونروز رو برات میذارم:
برای دیدن بقیه برو به ادامهی مطلب:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی