بعد از یک غیبت طولانی
پسر عزیزم سلام
مدت زیادیه که فرصت نکردم برات مطلب بنویسم, آخه چند وقتی خیلی سرمون شلوغ بود. یه مدت که مشغول تهیهی مقدمات سفر حجمون بودیم. حدود دو هفته هم که خود سفر طول کشید وبعد از اون هم مهمون و خستگی سفر و جمع وجور و متعاقبات سفر. برای همین اصلاً نتونستم که سری به وبلاگت بزنم.
البته دلایل دیگهای هم وجود داشت مثلاً اینکه چون روزها خیلی کار داشتم نمیشد بیام و شبها هم به علت خستگی حالشو نداشتم. روزهایی هم که وقت داشته باشم خود جنابعالی اجازه نمیفرمایین. آخه به محض اینکه کامپیوتر روشن میشه میای میشینی پشتش و دیگه کسی حق نداره بهش نزدیک بشه قربان.
تازه الان هم دیگه بعد از اینکه بابایی کلی ماساژت داده خوابیدی و من بالاخره فرصتشو پیدا کردم که یه سر بیام اینجا. اگه بیدار بودی که عمراً نمیذاشتی عسلم.
البته الان دیگه یه کم سرمون خلوت شده وانشاالله سعی میکنم از این به بعد زود به زود بیام و بنویسم. کلی خاطره هم از مسافرتمون داریم که همهرو برات مینویسم.
الان هم دیگه هم خیلی خستهام و هم خیلی خوابم میاد. آخه امشب هم مهمون داشتیم. خاله مریم وعمو داور اینجا بودن. دیشب هم شنتیا اینها و عمو حامد اینها اومده بودن.
فعلاً شب بخیر عزیز دلم.