من و ماشین لباسشویی
نفسم سلام
چند روز پیش وقتی بابایی مشغول تماشای تلویزیون بود موقعی که میخواست کانال رو عوض کنه هرچی دنبال کنترل گشت اونو پیدا نکرد. بالاخره بعد از کلی جستجو توی ماشین لباسشویی پیداش کردیم وفهمیدیم که دسته گل جنابعالیه.
امروز هم من وقتی که ماشین لباسشویی رو روشن کردم دیدم حین کار کردن صداهای عجیبی از توش میاد. وقتی بررسی کردم دیدم بازم زیر سر شما آقای محترمه. میدونی چرا؟ چون مجسمهی آهنربایی رو که روی اون بوده انداخته بودی توش ومن هم متوجه نشدم و ماشین رو روشن کردم. البته اتفاقی بای ماشین و آهن ربا نیفتاد ولی تا موقعی که شستشو تموم بشه صدای ترقپوروق از اون تو میاومد.
کلاً شما به این ماشین لباسشویی خیلی علاقمندی و هر چی که به دستت برسه مثل : سیبزمینی، پیاز، دمپایی، حوله و دستمال آشپزخونه، پتو و بالش خودت، اسباببازیهات وخلاصه هر چیزی رو میبری میندازی اون تو بعد هم محکم درشو میبندی ودرجه ها رو یه کم میچرخونی و مثلاً روشنش میکنی.
اینه که من وبابایی دیگه میدونیم داستان چیه وهر وقت چیزی رو پیدا نکنیم اونجا دنبالش میگردیم.
خلاصه این بیچاره شده اسباببازی شما. همینه که میگم شیطون بلایی دیگه