رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 1 ماه سن داره

رادین همه‌ی زندگی ما

عکس‌هایی از سفر به سنگاپور1

سلام به عشق مامان امروز می‌خوام درباره‌ی سنگاپور بنویسم و عکس‌هات رو بذارم. اصولاً کشور سنگاپور یه کشور کوچیک و فوق‌العاده شیک و لوکس و پیشرفته و مدرن و البته بسیار گرونه که توی همه چیز هم جزء "ترین " ها در دنیاست. مثل بلندترین برج‌های دنیا، بزرگ‌ترین چرخ‌و‌فلک دنیا ، بزرگ‌ترین باغ ارکیده دنیا ، سریع‌ترین آسانسور دنیا و ... حالا برای دیدن عکس‌ها به ادامه مطلب برو:   اینجا یه مکانیه به نام بام سنگاپور که از اونجا می‌تونی کل شهر رو ببینی ویه فضای باز خیلی بزرگ داره که اکثراً افراد برای بادبادک‌بازی به اونجا میان: ا ینجا هم باغ ارکیده هستش که...
5 ارديبهشت 1391

خاطرات سفر به مالزی4

پسر نازم سلام امروز سعی می‌کنم سفرنامه‌ی مالزی رو تموم کنم، اگه خدا قسمت کنه. این عکس‌ها مربوط به مجموعه‌ی lake garden در کوالالامپوره که شامل چهارتا باغ میشه که ما به علت کمبود وقت فقط از دوتاشون بازدید کردیم. اینا مر بوط به باغ پروانه هاست که جای فوق العاده زیبایی بود با مجموعه ای از پروانه‌های خیلی خوشگل: اینجا هم مشغول خوندن نقشه‌ی باغ پرندگان هستی: ...
3 ارديبهشت 1391

خاطرات سفر به مالزی3

کشور مالزی اصولاً خیلی جاهای دیدنی داره. اونقدر که ما در اون فرصت کوتاهی که داشتیم نتونستیم همه‌ی جاهاش رو ببینیم. اما من سعی می‌کنم از هر جایی که رفتیم برات بنویسم و عکس بذارم. حالا لطفاً بازم به ادامه مطلب برو اینجا معبد چینی‌ها در کوالالامپوره که تقریباً روی یه بلندی واقع شده و منظره فوق‌العاده زیبایی داره. البته روزی هم که ما رفتیم اونجا یه مقدار هم بارون اومده بود و یه مه هم ایجاد شده بود که قشنگ‌ترش کرده بود. اینجا هم به همراه امید کنار مجسمه‌هایی که هر کدوم یکی از خدایانشون به حساب میان ایستادی: این مجسمه اصلی بودا هست که خیلی هم بزرگه. اندازه‌اش رو می‌تونی با آدما مقای...
29 فروردين 1391

اتفاقات دیروز و امروز

سلام به روی ماه پسرم دیروز بابایی رفت مأموریت. من و شما تنها موندیم. اما خدا دلش نیومد که ما زیاد تنها بمونیم و احساس دلتنگی کنیم. واسه همین هم دایی جون که برای کاری اومده بود تهران، اومد پیش ما. بنابراین ما دیگه دیشب تنها نبودیم. البته دایی به من گفت که رادین دیگه خودش مرد شده و وقتایی که باباش نیست از تو محافظت می‌کنه. الهی قربونت برم مرد کوچک من. اما شما از همون دیروز صبح که از خواب بیدار شدی یه کم آب‌و روغن قاطی کردی. یعنی تند تند پوشکتو کثیف می‌کردی. من هم هر کاری که مامان جان و بقیه باتجربه‌ها گفتن برات انجام دادم. خدارو شکر خیلی بهتر شدی. فقط یه کم پاهات سوخت. حضور دایی باعث شد تا شما کمتر بهونه&z...
29 فروردين 1391

خاطرات سفر به مالزی 2

عسلکم سلام بازم میخوام یه سری دیگه از عکس‌های مسافرت به مالزی رو برات بذارم. پس برای دیدنشون به ادامه‌ی مطلب برو. اینجا شهربازی Genting Highland در کوالالامپوره که شما توی اونجا کلی بهت خوش گذشت. این هم یه دخترخانم چینی هست که شما باهاش دوست شدی: توضیحات برای دوستان: اون دو نفری که پشت‌سر رادین می‌بینین پدربزرگ و مادربزرگش هستن، که توی این سفر همراهمون بودند. و اگه کمک و همراهی اونا نبود من و بابایی رادین توی این شهربازی نمی‌تونستیم هیچ بازی رو سوار بشیم. ولی اونا رادین رو بردن قسمت بازی بچه‌ها وما هم رفتیم قسمت بازی بزرگترها. اینجا هم به همراه امید جون سوار ماشین شده بود...
27 فروردين 1391

خاطرات سفر به مالزی 1

قند و عسلم سلام ماه پیش به کشورهای مالزی و سنگاپور سفر کردیم. فوق‌العاده زیبا و دیدنی بود. خیلی خیلی خوش گذشت. سعی می‌کنم خاطرات اونجا رو با تصویر برات روایت کنم. روی عکس ها توضیحات رو میگم. روز اول حدود ظهر به هتل رسیدیم. وچون حدود 7 ، 8 ساعت پرواز داشتیم حسابی خسته بودیم .برای همین هم استراحت کردیم. عصرش به همراه تور و بقیه همسفرها به یک رستوران مالزیایی رفتیم که برنامه بسیار جالبی برای شب اول بود. چون توی اونجا رقص محلی مالایی و هندی و چینی به همراه موسیقی سنتی اونها برگزار شد. واقعاً برنامه خوبی بود. توی ادامه مطلب از روز دوم شروع می‌کنم و عکس‌هارو میذارم. اینجا معبد Batu Cave یا همون معبد هندیان در...
21 فروردين 1391

روز میلاد

نفسم سلام دو سال پیش توی یه همچین روزی یعنی نهم فروردین ماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و نه هجری شمسی ساعت 9:25 دقیقه صبح در بیمارستان عرفان تهران به این دنیا لبخند زدی و قشنگ‌ترین لحظه‌ی زندگی من و بابایی رو رقم زدی. ازت ممنونم که با ورودت به این دنیا زیباترین احساس یعنی مادر شدن رو به من هدیه کردی. با همه‌ی وجودم دوستت دارم و می‌پرستمت. امیدوارم روزی برسه که با همه‌ی وجودم بهت افتخار کنم. حالا چندتا از اولین عکس‌های زندگیت رو برات میذارم: ...
9 فروردين 1391

نماز فرشته

گلکم سلام وقتی چادر سرم می‌کنم و به نماز می‌ایستم اولش میای و زیر چادرم قایم ( یا به قول خودت گامم) میشی. بعدش میری بیرون و کنارم می‌ایستی و قامت می‌بندی و بعدش هم زیر لب یه چیزایی زمزمه می‌کنی. حتماً حمد و سوره میخونی دیگه. بعدش هم مستقیم میری سجده.( یعنی بی‌خیال رکوع میشی) توی رکعت بعدی هم وقتی من قنوت میگم تو  هم دستای خوشگل کوچولوت رو میبری به آسمون و سرت رو بالا می‌گیری و با صدای بلند میگی: "خدایا" ، و بقیه‌اش رو باز هم زمزمه می‌کنی. وقتی هم که نمازت تموم میشه تسبیح رو برمی‌داری و میگی: مامان من ژکل(ذکر) بگم. من شَبَلات(صلوات) بگم. و دونه‌های تسبیح رو یکی...
8 اسفند 1390

اولین روز سفر حج 2

سلام ماه من نمیدونم چرا قسمت نمیشه که خاطرات حج رو زودتر آپدیت کنم ولی سعی خودم رو می‌کنم. بالاخره بعداز سه ساعت پرواز به فرودگاه جده رسیدیم، از هواپیما مستقیماً بوسیله‌ی یک کریدور وارد ساختمان فرودگاه شدیم. توی یکی از صف‌ها برای پاسپورت چک ایستاده بودیم که یکی از مأمورین وقتی که دید ما بچه‌ی کوچیک همراهمون هست یک گیت دیگه رو هم باز کرد و از ما خواست که بریم اونجا تا کمتر توی صف معطل بشیم. اصلاً از بدرفتاری‌هایی که قبلاً بهمون گفته بودند هم خبری نبود. آقای جوونی که مسؤل چک کردن پاسپورت‌ها بود وقتی داشت مال تو رو چک می‌کرد لبخندی به لبش اومد و با مهربونی نگاهی بهت انداخت. و به این ترتیب اولین مرحله رو ...
28 بهمن 1390

پسر شیرین‌زبون ما

جیگرم سلام این روزها کلی شیرین زبون شدی و با حرفهای خوشگلت حسابی دلبری می‌کنی.حالا من چند نمونه‌اش رو برات اینجا میذارم: مثلاً وقتی که شیطنت می‌کنی و خودت هم می دونی که کار اشتباهی کردی میای تو صورت من یا بابایی و می‌گی: " شلام بابا جونم، شلام مامان شمانه" وقتی اینجوری زبون میریزی بابایی بهت میگه" ای شیطون بلا!" اونوقت خودت هم میگی:" من شیطون بلا هشتم." یا وقتی عکس خودت رو روی دیوار می‌بینی میگی: " عشک من خوشگله، من نفتم آتولی پیش خاله مجان عشک ایختادم."ترجمه : عکس من خوشگله. من رفتم آتلیه پیش خاله مرجان عکس انداختم. یا مثلاً همه‌ی شعرهایی رو که تا حالا برات میخوندیم یا میذاشتیم گوش کنی الان همه ...
24 بهمن 1390