پسر گلم! بابایی دیشب رفت ماموریت وحالا تو جانشین بابایی و مرد خونه شدی. قربونت برم مرد کوچولوی من! البته امروز صبح زودتر از معمول بیدار شدی وچون خوب نخوابیده بودی همش بهانه میگرفتی. کلک شاید م بهانه ی بابایی رو میگرفتی! بعدش منم که دیگه کلافه شده بودم تصمیم گرفتم ببرمت بیرون تا حال وهوات عوض بشه ودیگه نق نزنی .برای همین آماده شدیم ورفتیم خونه ی خاله مریم تا هم یه دوری زده باشیم هم عکس های شب تولدت رو که انداخته بود ازش بگیریم. البته یه مقدار از راهو خودت اومدی ومنم فقط دستت رو گرفته بودم .توی راه هر کسی که رد میشد با لبخند نگاهمون میکرد (از جمله دوتا آقای پلیس که داشتن با ماشین از توی کوچه رد میشدن) .یه خانومه هم که طاقت ن...